تاریخ دیارمهر

در این صفحه ما فقط به بیان تاریخ پرداخته و تفسیر مطالب درج شده در آن به عهده خواننده می باشد

تاریخ دیارمهر

در این صفحه ما فقط به بیان تاریخ پرداخته و تفسیر مطالب درج شده در آن به عهده خواننده می باشد

روز ولنتاین یا یه جشن ایرونی

یه چند سالی میشه که ما ایرونی ها یا بهتر بگم ما جوونای ایرونی منتظر یه روز خاص در سال میشیم تا به اون کسی که دوسش داریم هدیه بدیم . بله روز ولنتاین رو می گم . حالا می خوایم با هم یه کم با این روز ، تاریخچه اش و...... آشنابشیم !

تاریخچه این روز :

* ولنتاین مقدس یک کشیش مسیحی بوده که در قرن سوم خدمت میکرده است. زمانی که امپراطور CLADIUS دوم بر روم حکمرانی میکرده. کلادیوس دریافت که مردان مجرد از آنجایی که همسر و خانواده ای ندارند (مردان متاهل حاضر به ترک همسر و خانواده خود نبودند) نسبت به مردان متاهل بیشتر به سربازی روی آورده و سربازان بهتر، کاراتر و جنگجو تری نیز میباشند. از همین رو ازدواج را برای مردان جوان غیر قانونی و ممنوع اعلام کرد. ولنتاین که این حکم را ناعادلانه و ظالمانه میپنداشت از فرمان کلادیوس سرباز زد. ولنتاین مخفیانه عشاق جوان را به عقد یکدیگر در می آورد. هنگامی که این عمل ولنتاین بر ملا گشت کلودیوس حکم اعدام وی را صادر کرد.

* خود ولنتاین نخستین فردی بود که برای اولین بار نامه ولنتاین را نگاشت. وی هنگامی که در زندان بسر میبرد دلداده دختر جوانی شد که دختر زندانبان وی بود. این دختر جوان  زمانی که ولنتاین در بازداشت بسر میبرد به ملاقات وی می آمد. در انتهای این نامه ولنتاین چنین نوشته بود: "از طرف ولنتاین تو." این عبارت کماکان در نامه های روز ولنتاین استفاده میشود.

* ولنتاین در روز 14 فوریه اعدام شد. تقریبا در سال 269 پس از میلاد. به گرامیداشت وی کلیسایی در سال 350 پس از میلاد  بنا گردید که پیکر وی نیز در آنجا دفن شده است. در واقع روز ولنتاین سالروز مرگ و خاک سپاری ولنتاین میباشد.

* پاپ  اعظم GLASIUS فردی بود که  روز 14 فوریه را، در سال 498 پس از میلاد، روز ولنتاین (ST. VALENTINE`S DAY) نام نهاد. در واقع وی این روز را جایگزین آیین کفرآمیز لوپرکالیا که مختص کافران بود کرد. وی در گلدانها عوض نام دختران اسامی مقدسین مسیحی را نهاد. و با این کار به لوپرکالیا تقدس بخشید. در این آیین مرد و زن هر دو یک نام قدیس را از گلدان بیرون میکشیدند که میبایست تا آخر سال خصوصیات اخلاقی آن قدیس را  الگو قرار داده  و در خود متجلی می ساختند.

البته روایات متفاوت دیگری نیز در رابته با این روز وجود دارد .

نکته:* کهن ترین نامه و شعر ولنتاین توسط چارلز، دوک اورلئان نگاشته شد. وی زمانی که در سال 1415 و در قرن شانزدهم در زندان برج لندن در اسارت بسر میبرد این نامه را برای همسر خود نوشت.

از کجا شروع شد اونم به این صورت امروزی :* برگزاری جشن ولنتاین امروزی از دو کشور فرانسه و انگلیس آغاز  گردیده است.

* ابتدا کارتهای تبریک ولنتاین را هر کس خودش تهیه میکرد اما از سال 1800 کارتهای تبریک ولنتاین تجاری به بازار عرضه گشت. البته این کارتها نیز دست نوشته و دارای نمادهای ولنتاین نقاشی شده بودند. سپس کارتهای تبریک چاپی جایگزین آنها گردید.

* در گذشته دور در ایتالیا و انگلیس رسم بر آن بود که زنان مجرد پیش از طلوع آفتاب روز ولنتاین از خواب برخاسته و لب پنجره اتاق خود می ایستادند تا مردی از مقابل پنجره آنان عبور کند. اعتقاد بر آن بود که با اولین مردی  که در آن روز ببینند، ظرف یکسال  ازدواج خواهند کرد. شکسپیر نیز در نمایشنامه هملت به این باور اشاره کرده است.

* در برخی کشورها رسم بر این است که مردان جوان روز ولنتاین لباس به زنان هدیه میدهند. چنانچه زن آن لباس را برای خود نگه دارد نشانه آنست که زن خواهان ازدواج با آن مرد است.

* در فرانسه پسران اسم معشوقه خود را روی آستین لباسشان می نوشتند تا به همه بگویند: ازحس من آگاه شوید.

البته در این مورد هم روایت بسیار است که همشو نمی گیم .

* سمبلهای ولنتاین شامل موارد زیر میباشد:

1- قلب ساده تیر خورده :  2- کبوتر قمری و مرغ عشق : 3- گل رز :  4- تور : 5- علامت x : 6- روبان قرمز :  و....                  

خوب همه این ها رو گفتم درسته می دونم که یه کاستی هائی داره اما بدون  که من نه قصده خسته کردن تو رو دارم نه اینکه اصلا کاری به این چیز هائی که گفتم ندارم !!!!!!!!

این ها فقط مقدمه ای بود برای اینکه بگم :

اگر خارجی ها به هر دلیلی یه همچین جشنی برای خودشون دارن ، ما هم داریم با قدمتی بیش تر از اون ها فقط نمی دونستیم یا بهمون نگفتن ، ولی اشکال نداره من الان براتون میگم :

اسفند از ماه اسفند (پنجم اسفندماه) با نام «سپندارمذگان» یا «اسفندارمذگان»، روز عشق ایرانیان است ( در گاهشماری امروزی مطابق با 29 اسفند است )‌. یعنى دقیقاً ۳ روز بعد از روز ولنتاین . در فرهنگ ایران باستان، این روز به عنوان روز زمین، روز مادر، روز زن و به طور کلى روز عشق نامیده شده است (چرا که همه اینها در یک یا چند ویژگى و مشخصه به هم ربط پیدا مى کنند). مطابق عقاید و اصول مذهبى زرتشتیان، زمین گستراننده، مقدس، فروتن و نماد عشق است. چرا که با فروتنى، تواضع و گذشت به همه عشق مى ورزد و زشت و زیبا را به یک چشم مى نگرد و همه را چون مادرى در دامان پرمهر خود امان مى دهد. زمین نماد عشق و همانند زن، زاینده و آفریننده است.» در اسطوره ها، این روز به ایزدبانوى نگهبان زمین ، یعنى «اسپندارمد» (اسفندارمد، سپندارمد، سپنته ارمئیتى) تعلق دارد. سپنته آرمئیتى با نمادى زنانه، دختر اهورامزدا، چهارمین امشاسپند و همچنین چهارمین مرحله از راه عرفان در کیش زرتشت است. وى در عالم معنوى، مظهر عشق، تواضع و فروتنى و در عالم مادى، نگهبان زمین و زنهاى درستکار و عفیف و شوهردوست است و تمام خوشى هاى دنیا در دست اوست. وى موظف است زمین را خرم، آباد و بارور نگاه دارد. به این جهت، هر کس به کشت و کار و آبادانى بپردازد، باعث خشنودی او می شود. در کتاب ابوریحان بیرونى در خصوص این روز آمده است که «این جشن ویژه زنان و روز ارج گذاشتن به زنان نیکوکار بوده که در آن از شوهران خویش پیشکش دریافت مى کرده اند، از این رو آن را جشن مزدگیران نیز مى خوانده اند.» شادى، تفریح، عشق ورزى، قدردانى، هدیه و پیشکش دادن و یارى رساندن، به خصوص در مورد زنان، به دوش گرفتن وظایف زنان توسط مردان و استراحت کامل آنان از کار و تلاش به پاس تلاش یک سالشان از مهمترین خوصیت های این جشن است.

حالا می خوام بگم اگر ایرونی هستی و به تاریخ و سنن مملکتت اهمیت می دی ، اگر عاشقی یا شخص خاصی را دوست داری و.......

خواهش می کنم بیا باهم این سنت فرنگی رو بشکونیم و اون طور که در تاریخ فرهنگ کشورمون اومده این روز را جشن بگی ریم . من منتظر همه شما خواننده های خوبم هستم که من را در این راه همراهی کنید ( خواهش می کنم )  بیاید به جای رو 14 فوریه ، 29 بهمن رو به عنوان روز دوستی جشن بگیریم .

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
ماری پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:06 ق.ظ

سلام سلام
شب به خیر آناهیتا

نگی ماری کامنت نذاشته هاااا

آخه عملا یا نه.. زبونا به ۳-۴ نفر گفتمش

دیگه اینیم دیگه

چه کنیم عزیز...

راستی ... معضل حل شد؟؟!!!!
هی هی هی هی

آنتیک پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:06 ق.ظ

سلام
سلام
هنوزه کامل نخوندما

پوریا (شبانه‌های بی تو) جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:08 ق.ظ http://http://www.vaharan.blogfa.com

سلام
والنتیاین همه ی دیار مهریهای مهربون مبارک باشه
عاشق بمونید

پوریا (شبانه‌های بی تو) جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:40 ب.ظ

راستی... فکر کنم تاریخ شمسی رو اشتباه زدی
باید میزدی ۲۹ بهمن که شما اسفند زدین. آره؟؟

تقی دژاکام یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:59 ق.ظ http://ab_o_atash.persianblog.com

سلام دوست عزیز. از اینکه تشریف آوردید و به سوالات من در وبلاگ پاسخ دادید سپاسگزارم. موفق و موید باشید.

مهرداد یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:32 ق.ظ http://www.terneh.blogfa.com

سلام . دستت درد نکنه خیلی عالی بود.نمی دونی چقدر دوست داشتم در مورد تاریخچه این روز بدونم. و اینکه راجع به سپندار مذگان نوشتی خیلی حال کردم . کاش می شد تلاش می کردیم و این روز رو در بین جوانان ایرانی جا می انداختیم . منظورم فعلا در محیط مجازی است . به امید آن روز.
راستی اگر به وبلاگ من هم سر بزنی خوشحال میشم هرچند مثل مال شما حرفه ای نیست . . .

سهیل مشیرالسادات جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:44 ب.ظ

درود؛
و هزار آفرین بر تو دختر نمونۀ نژاد آریایی! اما ترس دارم زبان سرخ ات سر نازنین سبزت دهد بر باد!!! مرا چندین بار آزردی و جملگی به حساب زبانت گذاشتم که میدانم دلت بسیار از دستش غمگین است و برآشفته. اینرا می شد ازمعصومیت آریایی چشمانت خواند... بگذریم!
چند وقتی را نبودم. به اسرائیل رفته بودم و درگیر تحقیق و گشت و گذار و دید و بازدید همان اقوامی که از بی دادگاه های 2 دقیقه ای (لاکن اسلامی!!!) و اعدامهای از قبل تایید شده خمینی گریخته بودند و حال و هوای بحث ها و شب نشینی های تل آویو مرا در وادی دیگری کشانده بود و که در دفترچه کوچک سپید رنگ پاره کثیف شده ای! خط خطی میکردم اما به سراغ اینترنت نمی رفتم. متاسفانه وقتی برای مطالعه اینجا نداشتم، که همواره بدون ردپا میخواندم! آنگاه که به بریتانیا بازگشتم طبق سنت همیشگی که چند وقت یکبار صفحات دیار را مرور میکردم. دچار تعجبی بس عظیم شدم. اینجا چه اتفاقی افتاد؟ مذهبی علیه مذهبی کودتا کرد یا که این صرفاً انتقام گیری شخصی بود؟ به هر روی کار کثیفی رخ داده است.... وای!!! آن همه نوشته کجاست؟؟؟ نوشته های من کجاست؟؟؟ ... و من دوباره یاد آن پاسدار بی سواد جناب خمینی (ولایتِ هِچ احساسی ندارم!!!) افتادم که در فرودگاه مهرآباد، نوشته های مادرم را در هوا پرتاب کرد. مادر خم شد که از روی زمین برشان دارد، همزمان نفس نفس زنان به من میگفت: "مادر چیزی نگو – گریه نکنی ها – هیچی نشده عزیزم ..." با یک دستش هم دستان مرا محکم فشار میداد، با آن یکی دست نوشته های پراکنده را در کیف دستی فرو میکرد، سر تیتر یکی شان تصدافی نوشته شده بود، «دیارمهر»! من اما شش سال بیشتر نداشتم!
آیت الّله ی دیکتاتور و مذهب توتالیتر اش و البته عنکبوتِ نفرت و انتقام عرب را بر هرچه بنیان ایرانیمان بود در آنجا خوب شناختم. سالها بعد دوباره بسیار تصادفی نام مقدس دیارمهر، گرچه تفاوتهای بسیاری در باورهایم با ایدئولوژی گرداندگانش داشتم، مرا به خود کشاند! مدتی را در کنار عزیزان ایرانی ام نوشتم تا آنکه متوجه شدم یکی از عزیزان که هنوز در دهه شصت طی میکرد، میخواهد آنچه آن خمینی و دارودسته اش خوشبختانه نتوانستند قطعی کنند، دوباره تکرار کند: یک مسجد عمومی ساختن از ایران!!! ... ادامه نمی دهم که توهین به باور این عزیز نکرده باشم...

سهیل مشیرالسادات جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:45 ب.ظ

آری! چه آنزمان که برای تارنمای «دیارمهر» قلم میزدم و چه حال که از برای احترام به مرامنامه اش که دیگر نمی توانم بد و بیراه به جمهوری ننگین اسلامی نگویم در آن قلم نمی زنم اما در «دیار مهر» که مهرش فزون باد بر "زرشک" پندارهای خمینی – پاسداران خرافه که گرچه خودش در قبر، آرمان های پلیدش بیماری ایدئولوژیک بر ایرانمان تزریق میکند. بکوری چشم هر آنکس که نتوان دید دیار مهر باقی مانده است. آری! دیارمهر باقی می ماند. تو ای دشمن خلق! تو ای همیشه سیاه پوش! تو ای همیشه جلاد! دیارمهر ما در برابر او یکی سکندر سخت ایستاد، در مقابل مغول سر فرود نیاورد، عرب را در پای دیوان مدائن مدهوش کرد. ای پاسدار که با نام مقدس «بابک خرم دین» تن و بدنت به لرزه می افتد، تو ای عرب که هنوز از قامت سپه سالار «روزبهان برمکی» در خاطره کابوس ها داری! ای فراری ز دست بزرگ «کاوه آهنگر»! «آناهیتا» دختر پاک اهورامزدا در اینجا قلم میزند، زانو بزن ای هکر پست! ای پلید! ای خود اهریمن! بر در خانه دختر کیخسرو، شاه شاهان جهان، کبیر بنیانگذار، شاهنشاه ایران زانو بزن.
خوشحالم که لااقل شماها هستید و تو مخصوصاً آن نقش خطیری که از روز اول انتخاب کردی با درایت ادامه میدهی. چند نصیحت کوچک اما دختر گلم؛ بنشین و گوش فرا ده!
تاریخ را یک نفر نمی نویسد. تاریخ را وابستگان به حکومت نیز نمی نویسند، چرا که آنچه را که مفتی دربار همی نویسد از برای خوش آمدن پادشه است و نه میرزا و نه خلق! تاریخ را آدمیان کوچه و بازار می نویسند که در حاکمیت نیستند، آن به ظاهر شکست خوردگان! آن حاشیه نشینان! آن بی جنابان و بی جانبان! ایشان تواریخ همی نویسند در ستایش حقیقت ... تو را بایسته است اگر درد میهن داری به جانب این پیروز شکست ناپذیران کوچه و بازار که در محفل تنهایی خود قلمهای شکسته شده از استبداد را همچنان با خون دل می تراشند و با جوهره درون بر قلم میکشند، بشتابی. از نوشته های اینان نیز برایمان نقل قول بیاوری تا که خدای ناکرده قلمت (زبانم لال) تواریخ آلوده ننویسد.

سهیل مشیرالسادات جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:45 ب.ظ

و اما این بزرگ آریایی، فردوسی پاکزاده و ایرانی اصیل را هیچگاه فراموش نکن که اگر او نبود، این عرب ملخ خور اکنون از ما دیگر هیچ باقی نگذاشته بود. وامصیبتا که
ز شیر شتر خوردن و سوسمار (ای هکر) / عرب را به جایی کشانید کار (ای پاسدار) / که تاج و تخت کیانی کند آرزو (آن آقای خمینی) / تفو بر تو ای چرخ گردون تفو /
این همه گفتم برایت عزیزم که اینرا فراموش نکنی که:
این اهالی کوچه و بازار اما روایتها دارند و جملگی به یک سبک نمی نویسند. از برای این است که تاریخ شناس و مورخ کهن شناس می بایست به یک روایت قناعت نکند، در هر زمینه ای از تاریخ که وارد می شود، بایست که جمیع جهات و مجموع نظرات و از اجماع باورهای زمانه نیز بنگارد که در حفظ آن تواریخ کوتاهی نکرده باشد. ای آناهیتا، ای دختر یزدگرد، کتاب می بایست بسیار فراوان بخوانی؛ بسیار فراوان!
بنویس همچنان با مهر و علم تا که بازهم بیایم و از تو بیاموزم دخت ایران.
ای استاد شریفیان شاعر بزرگوار، ای رهای آزادۀ میهن پرست، ای استوار و پایدار آنتیکِ خردمند و بزرگ، ای زیبا چشم عسلی ملیکای بسیار نجیبم، ای کاملیای محبّت و دوست داشتنی، ای علی اوستای فلسفه و سیاست، ای نادیدگان شریف آسیه و مسیح و آرام و پوریا و مابقی تازه واردان بزرگوار؛ شما یگانه کسانی هستید که دست در دست هم دیارمهر را حفظ میکنید. مبادا که با سکوت، چراغ سبزی به حمله اجنبی در این شرایط خطیر، میهن را هم دیارمهر و هم دیارمهر را به باد فنا دهیم.
میخواستم شکایت نامه بنویسم به درگاهتان، شد درد دل اینکه وانگهی این حقیر اگر هم می خواست (که تصور نمی کنم هیچگاه اینقدر پلید بوده باشم) به وراثت از نام بزرگانی چون مشیرالوله نخست وزیر و جناب مستوفی الممالک وزیر دربار، از همه بزرگتر آن میرزا تقی خان صدراعظم؛ هیچگاه نتوانستم برای خالی شدن حتی دشنامی نثار دشمن کنم چه رسد تازیانه زدن به یاران ولو همکاران سابق. صفحات کهن دیارمهرمان که به قدم نکبتِ آن حرامزاده تازی که از دانش نوین فقط انحرافش را خوب آموخته است، جگرم را آتش زد...
با تقدیم احترام
ویکفیلد- پادشاهی متحد بریتانیا – بیست و دوم فوریه دو هزار و هفت (سوم اسفند ماه دو هزار و پانصد و شصت و پنج شاهنشاهی مصادف با تولد و تاجگذاری اعلاحضرت فقید رضا شاه کبیر)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد